نقش و جايگاه اميرمؤمنان (ع) در تحقق آرمان مهدوي
آرمان مهدوي همان آرمان و هدفي است که انبياي الهي - عليهم السلام- به خاطر آن مبعوث شده و بشريت را به سوي آن هدايت نمودهاند.
چکيده
آرمان مهدوي همان آرمان و هدفي است که انبياي الهي - عليهم السلام- به خاطر آن مبعوث شده و بشريت را به سوي آن هدايت نمودهاند. هر کدام از انبياء - عليهم السلام - در تحقق اين هدف و آرمان، سهم بسزايي داشته اند. رسول گرامي اسلام - صلي الله عليه و آله - به عنوان آخرين و برترين رسول، براي محقق ساختن اين آرمان بسيار تلاش نمودند تا بشريت براي تحقق کامل آن آرمان مهيا شده و با زمينه سازي مناسب به سوي آن حرکت نمايد. بعد از رسول گرامي اسلام - صلي الله عليه و آله - اوصياي ايشان نيز در پرتو رسالت رسول آخر الزمان، هر کدام وظايف خاص خود را انجام دادند. در اين تحقيق نقش و جايگاه امير مؤمنان (عليه السلام) به عنوان اولين وصي در دو بخش؛ يکي تبيين علمي و نظري ايشان در مورد آرمان مهدوي و ديگري نقش وجايگاه اميرمؤمنان (عليه السلام) در تحقق آرمان مهدوي، مورد بررسي قرار ميگيرد. در تحقق اين هدف، سيره، رفتار و اقدامات اميرمؤمنان (عليه السلام) مورد نظر ميباشد که با توجه به شباهتهاي زيادي که بين سيرهي علوي و مهدوي وجود دارد، ميتوان با بررسي سيرهي اميرمؤمنان الگوي همه جانبهاي را جهت حرکت در مسير تحقق آرمان مهدوي بدست آورد.
واژههاي کليدي
امير مؤمنان (عليه السلام)، آرمان مهدوي، امام مهدي (عليه السلام)، تحقق، مهدويت، سيره.
مقدمه
در آموزههاي قرآن و اهل بيت - عليهم السلام- آرمان مهدوي با عنوان کلي «تحقق حق و عدالت» بيان شده است. اين آرمان و مصاديق آن در طول تاريخ مورد توجه و نظر خوبان الهي از جمله رسولان - عليهم السلام - بوده است که براي تحقق آن، اقدامات مؤثري انجام دادهاند. خداوند در اين مورد ميفرمايد:
«لَقَد أرسَلنَا رُسُلَنَا بِالبَيِّنَاتِ وَ أنزَلنَا مَعَهُمُ الکِتَابَ وَ المِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسط»؛ به راستي [ما] پيامبران خود را با دلايل آشکار فرستاديم و با آنها کتاب و ميزان [حق و باطل] نازل نموديم تا مردم به عدل و انصاف برخيزند. (حديد/25)
در حقيقت هر کدام از انبياء و رسولان - عليهم السلام - در اين راستا بسيار تلاش نموده و عزم زيادي از خود نشان دادند تا بشريت به جايي برسد که خود اقامه کنندهي اين آرمان باشد، و هر رسولي در امّت خود آنها را به عبادت الله و اجتناب از طاغوت فرا خواند - نک: نحل/36، اما به خاطر وجود موانع زياد، اين آرمان به طور کامل محقق نگرديد و اجراي کامل آن به آينده موکول شد، آيندهاي که تمام انبياء - عليهم السلام - نسبت به آن خبر داده و ظهور منجي موعود را جهت تحققِ کاملِ آن آرمان، بشارت دادهاند. حال سوال اساسي آن است که آيا اوصياي پيامبر اکرم - صلي الله عليه و آله - در تحقق آرمان مهدوي نقشي داشتهاند؟ به طور خاص اميرمؤمنان (عليه السلام)، چه نقش و جايگاهي در تحقق آرمان مهدوي داشته است؟ رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) در خطبهي روز غدير در جايگاه خود و امير مؤمنان را اينگونه بيان کردند:
«نَبِيُّکُم خَيرُ نَبِيٍّ وَ وَصِيُّکُم خَيرُ وَصِيٍّ وَ بَنُوهُ خَيرُ الأوصِيَاء»؛ پيامبر شما برترين پيامبران و وصيّ - پيامبر - شما برترين وصيّ و فرزندانش برترين اوصياء هستند. (طبرسي، 1403 هـ/ 61/1)
که در حقيقت، اميرمؤمنان (عليه السلام) به عنوان بهترين وصي براي رسول آخرالزمان معرفي ميشود و در جاي ديگر در همين خطبه، حضرت در معرفي اميرمؤمنان (عليه السلام) ميفرمايد:
«يَهدِي إِلَي الحَقِ وَ يَعمَلُ بِهِ وَ يُزهِقُ البَاطِلَ وَ يَنهَي عَنهُ وَ لَا تأخُذُهُ فِي اللهِ لَومَة لَائِم. پس او کسي است که به سوي حق راهنمايي ميکند، و بدان عمل مينمايد، او باطل را نابود ميسازد و شما را از آن باز ميدارد، و هرگز سرزنش ملامت کنندگان او را از کار باز ندارد.» (همان، 60/1)
در اين عبارت، جايگاه اميرمؤمنان (عليه السلام) در رابطه با حق مشخص شده است که ايشان به سوي حق هدايت ميکند و علاوه بر آن، بر اساس حق نيز عمل مينمايد و باطل را نابود واز آن نهي ميکند و در اين راه هرگز نکوهش نکوهشگران او را از وظيفه اش در قبال خداوند باز نميدارد. با توجه به اينکه يکي از مهمترين موضوعاتي که شامل حق ميگردد موضوع مهدويت و آرمان مهدوي ميباشد، لذا با توجه به حديث پيامبر اکرم (ص)، ميتوان دو نقش و جايگاه اساسي در رابطه با تحقق آرمان مهدوي را براي اميرمؤمنان (عليه السلام) در نظر گرفت: يکي تبيين علمي و نظري ايشان در مورد آرمان مهدوي و مباني مهدويت که اشاره به «يَهدِي إِلَي الحَقِ» است و ديگري تحقق آرمان مهدوي توسط اميرمؤمنان (عليه السلام) که به عبارت «يَعمَلُ بِهِ» اشاره داشته و در اين راستا سيره، رفتار، اقدامات عملي اميرمؤمنان (عليه السلام) مورد نظر ميباشد.
الف- جايگاه اميرمؤمنان (عليه السلام) در تبيين آرمان مهدوي
اميرمؤمنان (عليه السلام) در دورههاي مختلف زندگاني خويش، فراوان به موضوع مهدويت و تحقق جامعهي عدل جهاني اشاره کرده و ويژگيهاي آن دوران را ترسيم فرمودهاند و به اين طريق، جامعه را از نظر علمي و معرفتي با مباني مهدويت و آرمان مهدوي آشنا نمودهاند. در واقع، اين موضوع در آموزههاي ديني و شيعي به قدري از اهميت برخوردار است که اميرمؤمنان (عليه السلام) در زمانها و مکانهاي متفاوت از آن ياد کرده و مردم را براي آماده شدن و آماده کردن آن حکومت و تحقق جامعهي توحيدي فراخواندهاند. حکومت صالحان و حاکميت توحيد در عالم، موضوع مهمي بوده است که تمام انبياء و اولياي الهي - عليهم السلام - نسبت به آن تبيين داشته و مردم را براي تحقق آن آماده کردهاند. اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز در ادامهي اين روند از هر فرصتي براي تبيين آرمان مهدوي و اصالت مهدويت استفاده نمودهاند. در اين بخش به عباراتي که آن حضرت در کتاب نهج البلاغه پيرامون مهدويت بيان داشتهاند، اشاره ميگردد.
1- حکومت بر اساس هدايت
در طول تاريخ حکومتهاي زيادي وجود داشتهاند که هر کدام بر اساس موضوعي، حکومت خود را به پيش بردهاند. وقتي به اين حکومتها نگريسته ميشود، مشخص ميگردد که هر کجا، حکومت بر اساس هدايت الهي و به دور از هواهاي نفساني اداره شده است، در راستاي فطرت بشر بوده و باعث رشد و ارتقاي انسانيت شده است اما حکومت هايي که در تاريخ باعث انحرافِ جوامع بشري شده و جنايتهاي زيادي را در عالم مرتکب شدهاند، همه به خاطر هواي نفس و دوري از هدايت الهي بوده است. انبياء و رسولان الهي آمدند تا اگر قرار است، حکومتي حاکم شود اين حکومت بر اساس هدايت الهي بوده و هواي نفس و آراي ديگران در آن مدخليّتي نداشته باشد. هنگامي که بشر همه چيز را از منظر رأي و هواي نفس خويش بنگرد و بر اين اساس رشد و شکوفايي خويش را معنا کند، جز هرج و مرج و تکثّرِ ديدگاهها و حيران شدن بيشتر در ميان آرا و افکار مختلف نتيجهاي نخواهد داشت، حال اگر حکومتي هواي نفس بشر را لگام زده و جهت دهد و آن را تابع هدايت الهي که مطابق فطرت بشر ميباشد، قرار دهد اين نقطهي عطف تاريخ خواهد شد که اين حقيقت بوسيلهي امام مهدي (عليه السلام) و در حکومت ايشان به وقوع خواهد پيوست. در حقيقت آنچه در حکومت ايشان اصل است. هدايت الهي و حرکت بر مسير هدايت است. به طوريکه اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز به اين موضوع اشاره داشته و فرمودند:
«يَعطِفُ الهَوَي عَلَي الهُدَي إِذَا عَطَفُوا الهُدَي عَلَي الهَوَي؛ هواهاي نفساني را به متابعت هدايت الهي باز ميگرداند، در روزگاري که هدايت الهي را به متابعت هواهاي نفساني درآورده باشند.» (شريف رضي، 1414 هـ خطبهي 138)
و از آنجا که يکي از عاليترين مصاديق هدايت الهي در کتاب قرآن متجلي شده است و آيات آن همه مظهر هدايت ميباشند، لذا قرآن براي بار ديگر، در زمان ظهور به معناي حقيقي زنده شده و از آنجا که عدل ديگر آن که امام حيّ ميباشد، ظهور ميکند، قرآن نيز ظهور ديگري خواهد داشت و امام مهدي (عليه السلام) آراء و افکار مختلف را بر اساس قرآن سامان ميدهند و حقيقت قرآن را که عدهاي با نظراتِ خود، منحصر به زمان و برداشتي خاص کرده بودند، به همگان نشان خواهند داد. حضرت در اين رابطه ميفرمايند:
وَ يَعطِفُ الرَّأيَ عَلَي القُرآنِ إِذَا عَطَفُوا القُرآنَ عَلَي الرَّأيِ؛ آراء و انديشهها را تابع قرآن گرداند در روزگاري که قرآن را تابع آراء و انديشههاي خود ساخته باشند.» (همان)
در حقيقت قرآن از چنان جايگاهي در نظام الهي برخوردار است که آراء مختلف بايد تابع آن باشند و خود را با آن هماهنگ کنند. امام مهدي (عليه السلام) نيز رأيهاي مختلف را عطف بر قرآن ميکنند، آنهم زماني که قرآن عطف بر آرا مختلف شده و به کلي جايگاه حقيقي خود را از دست داده است.
2- حکومت بر اساس حکمت
از آنجا که انسان براي جلوگيري از هرج و مرج و سامان دادن به اجتماع، ناگزير از تشکيل حکومت است، لذا از همان ابتدا نظريات متفاوتي در مورد اساس حکومت وجود داشته است. گروهي حکومت را بر اساس فريب و تزوير، عدهاي ديگر آنرا بر اساس عقل و قانون بشري و حتي گروهي حکومت را بر اساس خودکامگيِ فردي و جمعي دانستهاند. اما در نظام الهي براي حکومت ابزار و مقدماتي مورد نياز است که يکي از آنها داشتن حکمت ميباشد. حکومت بر اساس حکمت مورد توجه انبياء و اولياي الهي بوده است. آنان که از جانب خداوند فرصتي براي حکومت داشتهاند آنرا بر اساس حکمت اداره کردهاند. قرآن، وقتي از رسولاني که داراي حکومت و مُلک هستند ياد مينمايد، يکي از چيزهايي که براي آنها ذکر ميکند، حکمت است. خداوند در مورد حضرت داوود ميفرمايد:
«وَشَدَدنا مُلکَهُ و آتَيناهُ الحِکمَة وَ فَصلَ الخِطابِ؛ ملک و حکومت او را استحکام بخشيديم و او را حکمت و فصل الخطاب عطا کرديم.» (ص /20)
و در مورد انبياء و رسولانِ ديگر نيز خداوند حکمت را يکي از عطاهاي خود براي آن بزرگواران مطرح مينمايد. يکي از موضوعاتي که در مورد امام مهدي (عليه السلام) و حکومت ايشان مطرح ميباشد رابطه ايشان با حکمت است که در ادامهي سير خوبان بشر که به حکمت، بها داده و آن را براي حکومت خويش بکار ميبردند، امام مهدي (عليه السلام) نيز براي حکمت، ارزش قايل شده و آنرا به خوبي استفاده مينمايند. امير مؤمنان (عليه السلام) به اين حقيقت اشاره نموده و ميفرمايند:
«قَد لَبِسَ لِلحِکمَة جُنَّتَهَا وَ إخَذَهَا بِجَمِيعِ إدَبِهَا مِنَ الإِقبَالِ عَلَيهَا وَ المَعرِفَة بِهَا وَ التَّفَزُّغِ لَهَا فَهِيَ عِندَ نَفسِهِ ظَالَّتُهُ الَّتِي يَطلُبُهَا وَ حَاجَتُهُ الَّتِي يَسألُ عَنَهَا؛ لباس حکمت را چون زرهي به تن کرده و بدان چنگ زده، آن را با تمام آدابش از توجه و معرفت به آن، و فارغ نمودن دل براي آن فرا گرفت و گمشده اش بود که به دنبال آن ميگرديد و نيازش بود که از آن سؤال ميکرد». (شريف رضي، 1414 هـ، خطبه 182)
در اين عبارت اميرمؤمنان (عليه السلام) رابطه امام مهدي (عليه السلام) و حکمت را بيان مينمايند که حکمت براي او همچون زرهي ميباشد که مانند لباسي بر تن نموده و نه به طور ناقص، بلکه با تمام آدابش حکمت را بکار گرفته است و ايشان سه موضوع را به عنوان ادب استفاده از حکمت توسط امام مهدي (عليه السلام) بيان ميدارد: اقبال و توجه به حکمت، معرفت نسبت به حکمت و جز به حکمت به چيز ديگر نپرداختن. که اين موارد نشان از اهميت و جايگاه ويژهي حکمت در نزد امام مهدي (عليه السلام) در تمام وجوه شخصيتي ايشان دارد: فردي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي و حکومتي، به طوري که گمشده و نياز ايشان حکمت ميباشد. ياران و اصحابي که در کنار امام مهدي (عليه السلام) ميباشند و براي برپايي ظهور و برقراري حکومت حق تلاش ميکنند، آنها نيز حکمت را چون گمشدهي خويش دانسته و همواره به دنبال آن هستند و همچون امامِ خويش حکمت را با تمام آدابش فرا ميگيرند. علي (عليه السلام) در عبارتي ضمن بيان شرايط آخر الزمان به اين حقيقت اشاره کرده و ميفرمايند:
«ثُمَّ لَيُشحَذَنَّ فِيهَا قَومٌ شَحذَ القَينِ النَّصلَ تُجلَي بِالتَّنزِيلِ أبصَارُهُم وَ يُرمَي بِالتَّفسيرِ فِي مَسَامِعِهِم وَ يُغبَقُونَ کَأسَ الحِکمَة بَعدَ الصَّبُوحِ؛ پس گروهي در کشاکش آن فتنه ها، بصيرت خويش را چنان صيقل دهند که آهنگر تيغهي شمشير را. ديدگانشان به نور قرآن جلا گيرد و تفسير قرآن گوشهايشان را نوازش دهد و هر شامگاه و بامداد جامهاي حکمت نوشند.» (همان، خطبة 150)
در اين کلام اشاره به گروهي است که در شرايط آخرالزمان، مانند شمشير که صيقل ميخورد، تربيت ميشوند و با تنزيلِ قرآن ديدگانشان جلا مييابد و تفسيرِ قران در گوش هايشان طنينانداز ميشود و صبح و شام در حال نوشيدنِ حکمت هستند. ميتوان گفت اين گروه اصحاب امام مهدي (عليه السلام) هستند که در شرايط سخت آخرالزمان تزکيه شده و تعليم کتاب و حکمت ميشوند، حکمتي که امام مهدي (عليه السلام) نيز در همهي مراتب به آن بها ميدهند و در کلام قبل به آن اشاره شد.
3- مديريت صالحان
يکي از صفاتي که خداوند براي انبياء و اولياي الهي بيان ميکند، صفت صالح بودن است که ايشان همواره در فضاي اصلاح بوده و همه چيز را از اين منظر نظاره ميکردند. هدف ايشان اصلاح در تمام امور و مراحل بود به طوريکه مديريت اين خوبان را ميتوان مديريت صالحان دانست که در نظام الهي بسيار جايگاه دارد. آنچه در اين ميان حائز اهميت است، کسب صفت صالحيّت و نهادينه شدن اين صفت در وجود انسان ميباشد؛ چرا که اگر افراد، صاحب اين صفت نباشند، در مشکلات و سختي ها، رفتاري انجام خواهند داد که در راستاي اصلاح امور نبوده و خدشههاي جبران ناپذيري به جامعه وارد ميگردد. آنچه در آموزههاي قرآن کريم و اهل بيت از انسانهاي صالح برداشت ميشود، آن است که عبادِ صالحِ خداوند، همواره به دنبال اصلاح بوده و صفت صالحيّت در اوج خود در آنها تبلور يافته بود تا جايي که بسياري از خوبان از خداوند درخواست ميکردند که آنها را به عباد صالح ملحق گرداند. و صالحان از چنان جايگاهي برخوردار هستند که خداوند وعده داده است که در آينده، زمين به عباد صالح به ارث خواهد رسيد:
«أنَّ الأرضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون؛ زمين را بندگان شايستهي ما به ارث خواهند برد» (انبياء /105)
زمين به انسانهاي شايسته که در مديريتِ خود، اعمال شايسته انجام ميدهند به ارث خواهد رسيد در حقيقت افراد شايسته، مديريت و زمام امور را بر عهده ميگيرند. افرادي که رفتاري شايسته و متناسب با نظام الهي و براي اصلاح آينده انجام ميدهند و با سرعت و سبقت در همهي امور، تمام موانع پيش رو را از بين خواهند برد تا زمين براي رشد و ارتقاي حقيقي انسان آماده گردد.
اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز در همين راستا در کلامي از فرزند خود، امام مهدي (عليه السلام) که در آخرالزمان ظهور ميکند، ياد کرده و او را ادامه دهندهي راه صالحان معرفي مينمايد:
«وَ إِنَّ مَن أدرَکَهَا مِنَّا يَسرِي فِيهَا بُسِراَجِ مُنيرٍ وَ يَحذُو فِيهَا عَلَي مِثَالِ الصَّالِحِينَ لِيَحُلًّ فِيهَا رِبقاً وَ يُعتِقَ فِيهَا رِقّاً وَ يَصدَعَ شَعباً وَ يَشعَبَ صَدعاً؛ بدانيد، که از ما هر که آن را دريابد با چراغي روشن در آن حرکت کند، و پاي به جاي پاي صالحان نهد، تا بندهايي را که بر گردنهاست بگشايد و اسيران را آزاد کند و جمعيّت - گمراهي - را پراکنده سازد و پراکندگي - حقّ - را گردآورد». (شريف رضي، 1414 هـ، خطبه 150)
اميرمؤمنان (عليه السلام) قبل از اين کلام، فضا و شرايط خاصي را ترسيم مينمايند که در آينده واقع خواهد شد و در ادامه از امام مهدي (عليه السلام) سخن ميگويند که ايشان از اهل بيت است و وقتي در آن زمان قرار ميگيرد با سراج منير سير خواهد کرد و بر مثال و روش صالحان رفتار مينمايد. او همانند صالحان بندها و گرفتاريها را از بين ميبرد و اسيران را در همهي مراتب، آزاد مينمايد. باطل را پراکنده و حق را مجتمع مينمايد که همهي اين موارد از صفات صالحان است که بايد الگوي همهي انسانهاي صالح قرار گيرد.
4- امامت و وراثت مستضعفان
از زمانيکه بشر بر روي زمين قرار گرفته است، همواره گروهي از انسانها مورد استضعاف مواقع شده و از جايگاه اصلي خود محروم ماندهاند. انسان هايي که در طول تاريخ از حق خود باز مانده بودند، جز در مقاطع کوتاهي از زمان، هيچگاه به طور کامل به حق خويش نرسيدند و در اين ميان انبياء و اولياي الهي که از جانب خداوند، حق امامت و وراثت بر زمين را داشتند، نتوانستند به جايگاه حقيقي خود دست يابند و بر اين اساس، دنيا براي مستضعفان شرايط خاصي داشت که همواره اين شرايط همراه زمان به پيش ميآمد، اما آيندهاي را که دين اسلام و قرآن ترسيم ميکند، آيندهاي است که متفاوت شده و طبق برنامهي الهي قرار است مستضعفان، امامت و وراثت زمين را بر عهده بگيرند و اين وعدهاي است که خداوند به مستضعفان داده است. اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز به اين حقيقت اشاره کرده و با تشبيه دنيا به ماده شتري که در ابتدا بدخويي کرده و در انتها مهربان ميشود، مهرباني دنيا را پايان استضعفا معرفي ميکند:
«لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِيبَ ذَلِكَ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّة وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ ؛ دنيا پس از سرکشي روي به ما نهد، چون ماده شتر بدخو که به بچهي خود مهربان گردد، سپس اين آيه را خواند: و ميخواهيم بر آنان که در زمين ضعيف شمرده شدند منّت نهيم و آنان را امامان و وارثان گردانيم». (شريف رضي، 1414 هـ، حکمت 209)
اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين کلام به آينده اشاره ميکنند، آيندهاي که دنيا، بعد از دورهي سرکشي و چموشي خود، در نهايت به اهل بيت رو ميکند و اين بازگشت به گونهاي است که متناسب با شأن و جايگاه اهل بيت باشد و حضرت راي تأييد اين مطلب به آيهي پنج سورهي قصص اشاره ميکند که خداوند اراده کرده است، بر مستضعفان منت نهد و آنها را امام و وارث در زمين قرار دهد و همانطور که در اين آيه مشخص است، آيندهاي اميدبخش براي مستضعفان خواهد بود. اميرمؤمنان (عليه السلام) در مورد اين آيه در کلام ديگري فرمودند:
«المُستَضعَفُونَ فِي الأرضِ المَذکُورُونَ فِي الکِتَابِ الَّذينَ يَجعَلُهُمُ اللهُ إئِمَّة نَحنُ أهلَ البَيتِ يَبعَثُ الله مَهدِيَّهُم فَيُعِزُّهُم وَ يُذِلُّ عَدُوَّهُم؛ کساني را که خداوند در قرآن، مستضعف در زمين خوانده و خواسته است آنها امامان او باشند، ما اهل بيت هستيم. خداوند مهدي ايشان را برانگيزد تا اهل بيت را سر بلند کند و دشمنان ايشان را سرشکسته و خوار گرداند». (مجلسي، 1403 هـ، 63/51)
پس با توجه به اين آيه که در زمان امام مهدي (عليه السلام) محقق خواهد شد، ميتوان گفت منظور اميرمؤمنان (عليه السلام) از اينکه دنيا به ما اهل بيت بر خواهد گشت، مربوط به دوران بعد از ظهور امام مهدي (عليه السلام) است که براي اهل بيت و مستضعفان آيندهاي نيکو و سرشار از اميد و روشنايي، نويد خواهد داشت.
5- دوران غيبت
يکي از ارزش هايي که از زمان رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) در جامعه، گسترش پيدا کرد، جستجو براي يافتن ولي خدا و هماهنگي همه جانبه با او بود که اين ارزش بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) با وجود اهل بيت که اوصياي ايشان بودند، ادامه پيدا کرد. خوبان جامعه همواره درصدد يافتن امام و ولي از جانب خدا بوده تا زندگي خود را با ايشان هماهنگ نمايند. اما طبق نظام الهي، قرار بود در آينده، غيبتي واقع شود تا امام و ولي خداوند، مخفي و به دور از ديدگان باشند. اين موضوعي بود که جامعه، آشنايي کافي با آن را نداشت و اهل بيت (عليه السلام) به مرور، مردم را از لحاظ معرفتي و عملي با اين حقيقت آشنا کردند تا جامعه پذيراي اين موضوع باشد. اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز در همين راستا به دوران غيبت و مخفي بودن امام مهدي (عليه السلام)، اشاره کرده و ميفرمايند: «فِي سُترَة عَنِ النَّاسِ لَا يُبصِرُ القَائِفُ أثَرَهُ وَ لَو تَابَعَ نَظَرَهُ؛ او به دور از ديدهي مردم است، جويندگان، نشانش را نبينند هر چند پياپي نظر کنند». (شريف رضي، 1414 هـ، خطبه 182)
با نگاهي به تاريخ مشخص ميگردد که از زمانيکه حضرت آدم بر روي زمين قرار گرفت، حجتي از جانب خداوند وجود داشته است تا مردم بوسيله آن بر صراط مستقيم قرار گرفته و از عبادت خداوند منحرف نگردند اما بنا به حکمت الهي نوع وجود حجت در زمانهاي مختلف، متفاوت بوده است. اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين مورد ميفرمايند:
«اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةة إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؛ خداوندا بلي! زمين تهي نماند از کسي که حجّت بر پاي خداست، يا پديدار و شناخته است و يا ترسان و پنهان از ديده هاست. تا حجّت خدا باطل نشود و نشانه هايش از ميان نرود، و اينان چندند، و کجا جاي دارند». (همان، حکمت 147)
حضرت در اين عبارت، اشاره دارند که زمين هيچگاه از حجتي که براي خدا قيام کرده است خالي نميگردد، حال اين حجت يا ظاهر و مشهور است که همگان او را ديده و ميشناسند و يا بنا به حکمت الهي خائف و پوشيده از ديگران است. مصداق بارز اين کلام وجود مبارک ائمه و اولياي الهي است و حالت «خَائِفاً مَغمُوراً» ميتواند به امام مهدي (عليه السلام) و دوران غيبت ايشان اشاره داشته باشد. در حقيقت در هر زمان از جانب خداوند، حجتي وجود دارد که اگر در مقطعي مانند دوران غيبت، به ظاهر حجت ديده نشود دليل بر نبودن آن نيست بلکه اين حجت در زمان غيبت اولاً: وجود دارد و ثانياً: پوشيده و در حالتي از خوف به سر ميبرد. در عبارت ديگري، اميرمؤمنان (عليه السلام) به وجه حجت امام مهدي (عليه السلام) اشاره کرده و ميفرمايند:
«فَهُوَ مُغتَرِبٌ إِذَا اغتَرَبَ الإِسلامُ وَ ضَرَبَ بِعَسيبِ ذَنَبِهِ وَ ألصَقَ الأرضَ بِجِرَانِهِ بَقِيَّة مِن بَقَايَا حُجَّتِهِ خَلِيفَة مِن خَلَائِفِ أنبِيَائِهِ؛ او غريب است هنگامي که اسلام غريب گردد. چون شتري خسته که دُم خود بر زمين چسباند، در اثر ضعف فراوان از جا برنخيزد. او باقيمانده از حجتهاي الهي است و جانشيني از جانشينان انبياء است». (همان، خطبه 182)
اميرمؤمنان (عليه السلام) به غربت امام مهدي (عليه السلام) زمانيکه اسلام نيز غريب شده است، اشاره دارند و در ادامه، امام مهدي (عليه السلام) را باقيماندهاي از حجتهاي الهي معرفي مينمايند که ميتواند اشاره به آيه 86 سوره هود باشد. (3) در انتها، اميرمؤمنان (عليه السلام)، امام مهدي راخليفهاي از خليفههاي انبياء معرفي مينمايد که در واقع ايشان آخرين خليفه براي آخرين رسول محسوب ميگردد.
نکتهي مهم در دوران غيبت آن است که انسان بايد رفتار و حالات مناسبي را داشته باشد تا از صراط مستقيم منحرف نگردد. در اين موضوع نيز، اهل بيت وظيفه و رفتارهاي مناسب در فضاي غيبت را به مردم تعليم ميدادند تا مردم بتوانند اين دوران را نيز به خوبي سپري نمايند. اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين باره ميفرمايند:
«فَلَا تَطمَعُوا فِي غَيرِ مُقبِلٍ وَ لَا تَيأسُوا مِن مُدبِرٍ فَإِنَّ المُدبِرَ عَسَي أن تَزِلَّ بِهِ إِحدَي قَائِمَتَيهِ وَ تَثبُتَ الأخرَي فَتَرجِعَا حَتَّي تَثبُتَا جَمِيعاً؛ پس اکنون به آن نيامده طمع نورزيد، و نسبت به آن که از آن کناره گرفته نااميد مباشيد. زيرا ممکن است يک پايش بلغزد و پاي ديگرش استوار بماند ولي بالاخره روزي هر دو قدمش استوار ميگردد. (همان، خطبه 100)
اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين عبارت، رفتار و موضع صحيح در دوران بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و نيز غيبت را معرفي مينمانيد که اگر شرايطي به ظاهر خوب بود به آن طمع نداشته باشيد و نيز اگر مشکلات و سختيها فراوان شد، دچار يأس و نااميدي نگرديد زيرا يکي از صفات دنيا دورهاي بودن موضوعات مختلف، طبق برنامهي الهي است و حضرت با مثال يک روندهي در مسير، که گاهي يک پايش ميلغزد و پاي ديگرش استوار است و در نهايت بر روي دو پا پايدار ميگردد، دورهاي بودن شرايط خوب و بد را ترسيم ميکند که در انتها نيز به سرانجامي نيکو منجر ميگردد.
6- مصائب و سختيهاي آخرالزمان
از آنجا که با ظهور امام مهدي (عليه السلام)، ظلم و جور از بين رفته و قسط و عدل همه جا را فرا ميگيرد، لذا گروهي که اهل ظلم و ستم بوده و حيات خود را در شرّ و فساد ميبينند، در برابر اين حقيقت مقاومت کرده و فضاي آخرالزمان را با آشوب و فساد دچار سختي و دشواري ميکنند. از آيات و روايات استنباط ميشود که قبل از ظهور سختيها و شدايد به صورت جنگ ها، ناامني ها، هرج و مرج، فساد و تباهي ظهور کرده و فتنه هايي همچون فتنهي سفياني و دجال نمايان خواهد شد. در حقيقت جبههي باطل و در رأس آنان ابليس لعين که حيات خود را، رو به افول ميبينند، از هيج کاري براي به فساد کشاندن دنيا دريغ نخواهند کرد. اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز در کلام خود به فضاي قبل از ظهور اشاره داشته و به تبيين مصائب آخرالزمان ميپردازند. ايشان در کلامي ميفرمايند:
«حَتَّي تَقُومَ الحَربُ بِکُم عَلَي سَاقٍ بَادِياً نَوَاجِذُهَا مَملُوءَة أخلَافُهَا حُلواً رَضَاعُهَا عَلقَماً عَاقِبَتُهَا؛ تا آن گاه که جنگي سخت در ميان شما درگير شود؛ جنگي که چونان درندهاي دندان نمايد، همانند حيواني شيرده که پستانهايش پر شير باشد و شيرش به دهانها شيرين آيد ولي در پايان به تلخي بدل شود». (همان، خطبه 138)
در اين عبارت علي (عليه السلام) از جنگي سخن به ميان ميآورد که چند ويژگي دارد: ببسيار شديد است، چون درندهاي است که از شدت خشم، چنگ و دندان نشان ميدهد، مانند حيوان شيرده است که شيرش فراوان و شيرين است و براي کسانيکه جنگ را فراهم کردهاند به ظاهر منافعي دارد اما پايان اين جنگ تلخ و گزنده است که عاقبت خوبي براي آنها ندارد. حضرت در ادامهي اين کلام، به آمدن فردايي خبر ميدهند که والي عادلي خواهد آمد و عدل و داد را برپا ميکند:
«ألَا وَ فِي غَدٍ وَ سَيَأتِي غَدٌ بِمَا لَا تَعرِفُونَ يَأخُذُ الوَالِي مِن غَيرِهَا عُمَّالَهَا عَلَي مُسَاوِيِ أعمَالِهَا؛ آگاه باشيد! که در فردا، فردايي که خواهد آمد و ندانيد با خود چه خواهد آورد، فرمانروايي که نه از اين قوم است، کارگزاران را به سبب اعمال ناپسندشان بازخواست خواهد کرد». (همان)
منظور از اين والي، مهدي (عليه السلام) ميباشد (ابن أبي الحديد، 1404 هـ، 46/9 و بحراني، 1362، 171/3) پس با توجه به ادامهي کلام که در مورد امام مهدي (عليه السلام) است ميتوان گفت اين جنگ بسيار شديد بوده و حضرت اوصاف آنرا بيان داشتند، قبل از ظهور امام مهدي (عليه السلام) و يا همزمان با ظهور ايشان واقع خواهد شد. از آنجا که در سختيهاي آخرالزمان، فضا غبارآلود بوده و شناخت حق و باطل سخت ميباشد، از آن شرايط به «فتنه» تعبير شده است. در دوران حکومت اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز در جامعهي مسلمين، فتنههاي سختي بوجود آمد که ايشان به خوبي فتنه و فضاي غبارآلود آنرا براي مردم تبيين کرده و راهکارهايي براي برون رفت از آن به مردم تعليم داده و در عمل اجرا نمودند. جايگاه اميرمؤمنان (عليه السلام) در تبيين فتنه و راه عبور از آن، آنچنان اهميت دارد که خود در يکي از خطبه هايي که براي مردم بيان کردند، در اين مورد فرمودند: «فَإِنِّي فَقَأتُ عَينَ الفِتنَة»؛ من چشم فتنه را برکندم. (همان، خطبه 93) و در ادامه، اشاره به فتنههاي آينده ميکنند که حوادث سخت و دشواري در انتظار مردم است و اين شدايد ادامه دارد تا اينکه خداوند فتح و پيروزي را براي گروهي از خوبان قرار خواهد داد و با تلاش اين ابرار که خداوند آنها را باقي نگه داشته است، فتنهها پايان خواهد يافت:
«وَ ذَلِکَ إِذَا قَلَّصَت حَربُکُم وَ شَمَّرَت عَن سَاقٍ وَ ضَاقَتِ الدُّنيَا عَلَيکُم صِيقاً تَستَطِيلُونَ مَعَهُ أيَّامَ البَلَاءِ عَلَيکُم حَتَّي يَفتَحَ اللهُ لِبَقيَّة الإبرَارِ مِنکُم؛ و اين به هنگامي است که جنگها در ميان شما به دراز کشيد و لهيب آن افروخته گردد و جهان بر شما تنگ شود، روزهاي بلا و مصيبتتان به درازا کشد. تا آن گاه، که خدا آن گروه از نيکوکاران را، که در ميان شما باقي ماندهاند، پيروزي دهد». (همان، خطبه 93)
صاحب کتاب «منهاج البراعه» در شرح خود بر اين قسمت از خطبه، در مورد عبارت «لِبَقِيَّة الأبرَارِ» احتمال قويتر را آن دانسته است که اين موضوع به دوران ظهور امام مهدي (عليه السلام) مربوط ميباشد که پيروزي واقعي براي گروهي از ابرار و خوبان خواهد بود. (هاشمي خوئي، 1358، 77/7) در حقيقت اميرمؤمنان (عليه السلام) با روشنگريها و اقدامات مديريتي خود، فتنه را براي همگان تبيين کردند تا در همهي زمانها به خصوص در فتنههاي آخرالزمان، بتوان از اين اقدامات بهره گرفت و بهترين راه را براي عبور از شرايط سخت و دشوار آينده انتخاب نمود.
7- ياوران امام مهدي (عليه السلام)
از آنجا که ظهور، نقطهي عطف تاريخ بوده و حکومت عدل جهاني مطابق با فطرت بشر ميباشد و همهي پاک طينتان خواستار چنين حکومتي هستند، عدهاي خود را براي اين امر آماده کرده و همه وجودشان را براي آن مهيا ميسازند. هنگاميکه امام مهدي (عليه السلام) ظهور ميکند اين عده، خود را به او رسانده و در حضورش آماده خدمت ميگردند. پيش از اين اشاره شد که اين گروه، جامهاي حکمت را صبح و شام نوشيده و با تعليم و تربيتهاي الهي در خيل بندگان صالح خداوند قرار گرفتهاند، بندگان صالحي که خداوند آنها را به ميدان آورده و ايشان با مديريت خود که از آن با عنوان «مديريت صالحان» ياد شد، فضاي دشوار فتنهها و سختيها و ظلم و فساد را، به سمت اصلاح پيش برده تا قسط و عدل جايگزين ظلم و ستم گردد. اميرمؤمنان (عليه السلام) در کلامي به اين موضوع اشاره داشته و ميفرمايند:
«لَتُملَإنَّ الإرضُ ظُلماً وَ جَوراً حَتَّي لَا يَقُولَ أحَدٌ اللهُ إِلَّا مُستَخفِياً ثُمَ يأتِي اللهُ بِقُومٍ صَالِحِينَ يَملَئُونَهَا قِسطاً وَ عَدلًا کَمَا مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً؛ (زماني خواهد آمد) که زمين از ظلم و ستم پر شود تا جايي که نام خدا را در پنهاني به زبان آورند، آنگاه خداوند قومي صالح بوجود آورد و آنها زمين را پر از عدل و داد کنند چنان که پر از ظلم و ستم باشد». (مجلسي، 1403 هـ ، 117/51)
حضرت در اين حديث يادآور ميشوند که زمين از ظلم و ستم به گونهاي آکنده ميشود که نام خدا فقط به صورت مخفيانه گفته ميشود و آنگاه خداوند قومي صالح را ميآورد تا بوسيلهي آنها زمين از قسط و عدل آکنده گردد. پس آنجا که اميرمؤمنان (عليه السلام) پيروزي از جانب خداوند را براي «بَقِيَّة الأبرَارِ» (شريف رضي، 1414 هـ، خطبه 93) ميدانند و اينجا که از «گروه صالحان» ياد ميکنند که بوسيله آنها زمين از عدل و داد آکنده ميشود، در حقيقت اين دو همان ياوران امام مهدي (عليه السلام) هستند که قرار است با ظهور ايشان همه در کنار او جمع شده و در پيش بردن امر ظهور، مولايشان را ياري رسانند. خداوند در اين رابطه ميفرمايد:
«أينَ مَا تَکُونُوا يَأتِ بِکُمُ اللهُ جَمِيعاً إِنَّ اللهَ عَلَي کُلِّ شَيءٍ قَدير؛ هر جا باشيد خدا همه شما را [گرد] ميآورد که او بر هر چيزي قادر است». (بقره / 148)
در روايات متعددي از اهل بيت منظور اين قسمت از آيه را، جمع شدن ياوران و اصحاب امام مهدي (عليه السلام) دانستهاند که به تعداد 313 نفر هستند و اين خداوند است که با قدرت خود در يک ساعت همهي آنها را گرداگرد همه جمع مينمايد. اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين مورد ميفرمايد:
«فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ ضَرَبَ يَعسُوبُ الدِّينِ بِذَنَبِهِ فَيَجتَمِعُونَ إِلَيهِ کَمَا يَجتَمِعُ قَزَعُ الخَرِيفِ؛ پس هنگامي که زمانش فرا رسد، آقاي بزرگوار و پيشواي دين - بر مقام حکومت و خلافت خود - مستقرّ و پابرجا گردد، پس نزد آن بزرگوار گرد آيند چنانکه پارههاي ابر در فصل پاييز گردآمده بهم ميپيوندد». (شريف رضي، 1414 هـ، غرائب، حديث 1)
در اين عبارت اميرمؤمنان (عليه السلام) از «يعسوب الدين» صحبت ميکند که واژهي «يعسوب» به معناي فرمانروا و ملکهي کندوي عسل ميباشد و «يعسوب الدين» به صورت استعاره براي امام مهدي (عليه السلام) بکار برده شده است و در حديثي، رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) نيز اين عبارت را براي امام مهدي (عليه السلام) بکار برده شده است و در حديثي، رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) نيز اين عبارت را براي امام مهدي (عليه السلام) بکار بردهاند. (حرّ عاملي، 1425 هـ، 271/5) در حقيقت بعد از آنکه امام مهدي (عليه السلام) با قوت و صلابت برنامهي خود را اعلام ميکند، اصحاب براي نصرت او، بر گردش جمع شده تا با تبعيت از امام خود، جهت تحقق آرمان مهدوي او را ياري رسانند.
8- ظهور و دوران بعد از آن
بعد از تمام سختيها و دشواري هايي که در زمان غيبت و آخرالزمان براي بشريت به وقوع ميپيوندد، در نهايت حجتِ خداوند ظهور کرده و با ظهور خود دوران جديدي براي عالم و آدم بوجود خواهد آمد. ساليان متمادي بشريت منتظر رهايي از همهي بديها و اجراي کامل قسط و عدل در زمين بوده است که با ظهور امام مهدي (عليه السلام) و حکومت او، اين امور محقق خواهد شد. آنچه از مجموع آموزههاي قرآن و اهل بيت ميتوان برداشت کرد آن است که گويا محدودهي آسمانها و زمين بعد از ظهور به بهشت تبديل خواهد شد، سرزميني که با طلوع امامت، بهترين جايگاه براي رشد بشر و تحقق انسانيت انسان، خواهد بود. زميني که تا حال مرده بود، دوباره زنده ميشود و خود را تسليم امام ميکند، برکات از زمين و آسمان جاري ميگردد تا از همه جهت براي ارتقاي بشر مورد استفاده قرار بگيرد. اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين مورد ميفرمايند:
«فَلَبِثتُم بَعدَهُ مَا شَاءَ ا للهُ حَتَّي يُطلِعَ اللهُ لَکُم مَن يَجمَعُکُم وَ يَضُمُّ نَشرَکُم؛ و پس از او تا وقتي که خدا بخواهد در دنيا درنگ ميکنيد، سپس خداوند کسي را ظاهر ميکند که شما را جمع کرده و پراکندگي شما را به هم پيوند دهد». (شريف رضي، 1414 هـ ، خطبه 100)
حضرت در اين خطبه به مردم خبر ميدهند که بعد از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) براي مدتي که خدا بخواهد در دنيا زندگي خواهند کرد و بعد از اين مدت، خداوند کسي را ظاهر ميگرداند که مردم را جمع کرده و پراکندگي آنها را برطرف ميکند. عموم شمارحان نهج البلاغه منظورِ حضرت را، ظهور امام مهدي (عليه السلام) دانستهاند. (ابن أبي الحديد، 1404 هـ ، 94/7؛ هاشمي خوئي، 1358، 160/7؛ شوشتري، 1376، 449/3) همانطور که در تأييد اين مطلب اميرمؤمنان (عليه السلام) در ضمن دعايي در مورد امام مهدي (عليه السلام) ميفرمايند:
«اللهُمَّ فَاجعَل بَعثَهُ خُرُوجاً مِنَ الغُمَّة وَ اجمَع بِهِ شَملَ الأمَّة؛ خدايا با برانگيختن او غم را از ميان بردار و بواسطهي او پراکندگي امت را جمع فرما.» (نعماني، 1397 هـ، 214)
حضرت در ادامهي کلام قبل، اهل بيت را به ستارگان آسمان تشبيه ميکند که اگر يکي از آنها غروب کند، ديگري طلوع خواهد نمود که ميتوان گفت امام مهدي (عليه السلام) آخرين ستارهاي است که ظاهر خواهد شد:
«ألَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ - صلي الله عليه و آله - کَمَثَلِ نُجُومِ السَّماءِ إِذَا خَوَي نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ فَکَإنَّکُم قَد تَکَامَلَت مِنَ ا للهِ فِيکُمُ الصَّنَائِعُ وَ أرَاکُم مَا کُنتُم تَأمُلُون؛ آگاه باشيد که آل محمد (صلي الله عليه و آله) همانند ستارگان آسمانند که هرگاه ستارهاي از آنان غروب کند ستارهي ديگري آشکار شود. گويي مشاهده ميکنم نعمتهاي خدا نسبت به شما کامل شده، و شما را به آنچه آرزو ميکرديد رسانده است». (رشيف رضي، 1414 هـ، خطبه 100).
اميرمؤمنان (عليه السلام) در انتهاي اين بخش از کلام، موضوع مهمي را يادآور ميشوند که خداوند نعمتهاي خود را بر شما تمام کرده و به آنچه آرزو داريد شما را رسانده است که اين موضوع ميتواند به خاطر وجود اهل بيت باشد که براي تربيت و اصلاح امور، تمام تلاش خود را کرده و مانند ستاره درخشيدند و اين حقيقت به طورکامل و در حد کمالِ خود، در زمان ظهور امام مهدي محقق خواهد شد. در آن زمان اين نعمتهاي کامل شده، از زمين و آسمان براي رشد وارتقاي انسان قرار داده ميشود به طوريکه دنيا اينگونه تغيير را در خود هرگز ندديده است. باران که باعث سرسبزي و آباداني زمين ميشود به وفور جاري ميگردد و زمين از هيچ روييدني و نباتي دريغ نخواهد کرد و مال و ثروت آنچنان زياد خواهد شد که هر کس هر مقداري که بخواهد امام مهدي (عليه السلام) براي او مهيا ميکند. و امام به گونهاي قسط و عدل را در زمين فراگير ميسازند که ديگر نيازمندي باقي نخواهد ماند تا صدقه و زکات بر او تعلق گيرد. اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين باره ميفرمايد:
«أَلاَ وَفِي غَدٍ وَسَيَأْتِي غَدٌ بِمَا لاَ تَعْرِفُونَ يَأْخُذُ الْوَالِي مِنْ غَيْرِهَا عُمَّالَهَا عَلَي مَسَاوِيءِ أَعْمَالِهَا وَتُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَفَالِيذَ کَبِدِهَا وَتُلْقي إِلَيْهِ سِلْماً مَقَالِيدَهَا فَيُرِيکُم کَيفَ عَدلُ السِّيرَة وَ يُحيِي مَيِّتَ الکِتَابِ وَ السُّنَة؛ آگاه باشيد که در فردا، فردايي که خواهد آمد و ندانيد با خود چه خواهد آورد، فرمانروايي که نه از اين قوم است، کارگزاران را به سبب اعمال ناپسندشان باز خواست خواهد کرد و زمين براي او گنجينه هايش را، چون پارههاي جگرش، بيرون افکند. و کليدهاي خود را تسليم او کند و او به شما نشان خواهد داد که سيرت عدل چگونه است. و کتاب خدا و سنت او را، که مرده است، زنده کند». (همان، خطبه 138)
اميرمؤمنان (عليه السلام) آينده را بعد از تمام دشواري ها، آيندهاي روشن و اميد بخش تبيين نمودهاند که در اين فضا، سيرهي امام مهدي (عليه السلام) را بازگو مينمايند. ايشان براي اجراي حق در برابر کارگزاران کوتاه نيامده و با سختي با کجيهاي آنها برخورد ميکند. به خاطر وجود امام مهدي (عليه السلام) زمين گنجينههاي خود را آشکار کرده و بار ديگر زنده شده و تسليم امام ميگردد. اميرمؤمنان (عليه السلام) در قسمت آخر به نکتهي مهمي اشاره مينمايد که امام مهدي (عليه السلام) سيرت عدل را به همگان نشان ميدهد که در نتيجهي آن، بشريت با مفهوم حقيقي عدل آشنا شده و عدل واقعي را که تا قبل از آن زواياي بسياري از آن مجهول بود، در همهي مراتب و سطوح خواهد ديد و در ادامه آنچه از کتاب و سنت مرده است دوباره زنده خواهد شد.
ب- جايگاه اميرمؤمنان (عليه السلام) در تحقق آرمان مهدوي
آرمان مهدوي و آرمان انبياء و اولياي الهي در يک راستا بوده و آرمان مهدوي تکميل کنندهي آرمان خوبان الهي است. در واقع سهم هر يک از انبياء و اولياي الهي در تحقق آرمان مهدوي مشخص بوده و با دقت در سيرهي هر کدام از ايشان، ميتوان اين سهم را بررسي نمود. همهي انبياء و اولياي الهي آمدند تا توحيد و عبادت خداوند را فراگير کنند و قسط و عدل را در سطوح مختلف و نيز صحنهي اجتماع برقرار کرده و شرک را که از بزرگترين مصاديق ظلم است نابود کنند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در اين راستا سهم وافري داشته و اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز با برقراري حکومتي که گسترهي آن بر نيمي از جهان بوده، سهم بزرگي در برقراري آرمان مهدوي داشتهاند. در بخش قبل به نقش و جايگاه ايشان در تبيين علمي و معرفتي آرمان مهدوي اشاره شد. در واقع، اميرمؤمنان (عليه السلام) علاوه بر آنکه براي تحقق آرمان مهدوي معارف عظيمي را در جامعه مطرح نموده و فراگير ساختند، از نظر عملي نيز در دوران زندگي و به خصوص دوران حکومت خود، در جهت پياده سازي آرمان مهدوي و نيز زمينههاي مناسب جهت تحقق آن، عملاً رفتار و اقدامات مناسبي را انجام دادند. در حقيقت اميرمؤمنان (عليه السلام) با سيرهي خود نقش و جايگاه مهمي در تحقق آرمان مهدوي داشتهاند، به طوريکه رفتار، حالات، اقدامات اميرمؤمنان (عليه السلام) از نظر عملي بهترين الگو براي تحقق آرمان مهدوي ميباشد.
1- حاکميت توحيد و نفي شرک
از همان ابتدا که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نبوت و رسالت خويش را آشکار نمود، اميرمؤمنان (عليه السلام) براي گسترش اسلام و حاکميت توحيد تمام زندگي اش را وقف کرد. در جنگهاي صدر اسلام نظير بدر، احد و خندق، با شجاعت و فداکاري هايش که برگرفته از ايمان کامل او بود، اسلام را از خطرات جدي نجات داد. به طوريکه وقتي در جنگ خندق براي مبارزه با عمروبن عبدود به ميدان ميرود، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اين صحنه را رويارويي همهي ايمان در برابر همهي شرک معرفي ميکنند (مجلسي، 1403 هـ، 215/20) و در صحنههاي ديگر نيز علي (عليه السلام) براي حاکميت توحيد که در قالب دين اسلام عرضه شده بود، بسيار تلاش نمودند. بعد از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) علاوه بر آنکه انحراف بوجود آمده در مسير امامت و ولايت را همواره به عوام و خواص يادآور ميشدند، اما براي حفظ اسلام صبر پيشه کردند در حاليکه خار در چشم و استخوان در گلو بودند، (شريف رضي، 1414 هـ، خطبه 3- رفتار صابرانه، همراه تلخي و سختي در اين مقطع از دوران زندگي حضرت الگوي رفتاري مناسبي براي چنين شرايطي ميباشد.
زماني که علي (عليه السلام) امارت و خلافت جامعهي مسلمين را قبول کردند، يکي از برنامههاي ايشان حاکميت توحيد و نفي شرک بود و از هر فرصتي براي اين موضوع استفاده ميکردند. به طوريکه نقل شده است در کشاکش جنگ جمل، عربي از او سؤال کرد: يا اميرمؤمنان آيا تو قائل به يکتايي خداوند هستي؟ در اين هنگام مردم به او حمله کرده و اعتراض کردند که آيا نميبيني اميرمؤمنان پريشان خاطر و در شرايط جنگي است. سپس حضرت (عليه السلام) فرمود:
«دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِي يُرِيدُهُ الأعرَابِيُّ هُوَ الَّذِي نُرِيدُهُ مِنَ القَوم؛ دست از او برداريد که خواستهي اين عرب همان است که ما بر سر آن با اين مردم ميجنگيم». (صدوق، التوحيد، 1398 هـ، 83)
و بعد، رو به اعرابي کرده و پاسخ او را مفصل و با دقت بيان داشتند. هنگاميکه به مجموع بيانات اميرمؤمنان (عليه السلام) نگريسته ميشود، متوجه خواهيم شد که بخش عمدهاي از کلام حضرت، در مورد توحيد ونفي شرک است و سيد رضي که خود گردآورندهي کتاب نهج البلاغه ميباشد در مقدمهي کتاب در اين باره ميگويد:
«و يمضي في أثنائه من عجيبِ الکلام في التوحيد و العدل و تنزيهِ اللهِ سبحانه و تعالي عن شَبَهِ الخَلقِ ما هو بِلالُ کُلِّ غُلَّة و شفاءُ کل علة و جلاء کل شبهة؛ در اثناي اين کتاب سخنان اعجاب انگيزي در توحيد و عدل و تنزيه حق از شباهت به خلق مشاهده ميشود و آن سخنان طوري است که تشنه را سيرآب ميکند و براي هر بيماري شفا است، و شبههها را صفا است». (شريف رضي، 1414 هـ، مقدمه)
با توجه به آيات قرآن و روايات، حاکميت توحيد و نفي شرک به طور کامل، بعد از ظهور مهدي (عليه السلام) محقق خواهد شد. خداوند اين حقيقت را در آيه 55 سورهي نور وعده داده است که بدون هيچ گونه شرکي خداوند عبادت ميشود: «يَعبُدُونَني لا يُشرِکُونَ بي شَيئاً» و از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که اين آيه در مورد امام مهدي (عليه السلام) و اصحابش نازل شده است: «قَالَ نَزَلَت فِي القَائِمِ وَ أصحَابِه» (نعماني، 1397 هـ، 240)
پس اميرمؤمنان (عليه السلام) با مجموعهي اقدامات خود، توحيد و تفکر صحيح توحيدي را در جامعه بسط داده و در عمل اجرا نمودند که اگر اين موضوع از منظر تحقق آرمان مهدوي بررسي شود، مشخص ميگردد که اميرمؤمنان (عليه السلام) در تحقق اين بخش از آرمان مهدوي نقش مؤثري داشتهاند و به خوبي جامعه و بشريت را با تفکر توحيدي ناب و خالص آشنا کرده و بهترين زمينه سازي را جهت تحقق آرمان مهدوي که حاکميت توحيد و نفي شرک است، انجام دادهاند.
2- اقامهي قسط و عدل
اميرمؤمنان (عليه السلام) در اقامهي قسط و عدل در تمامي سطوح و مراتب، جايگاه ويژهاي داشته و عدالت در نزد ايشان از اهميت خاصي برخوردار بوده است که سيرهي عملي ايشان بر اين نکته گواهي ميدهد. ايشان هدف از پذيرش حکومت را اينگونه بيان ميدارند:
«أمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الحَبَّة وَ بَرَأ النَّسَمَة لَو لَا حُضُورُ الحاَضِرِ وَ قِيَامُ الحُجَّة بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أخَذَ اللهُ عَلَي العُلَماءِ ألَّا يُقَارُّوا عَلَي کِظَّة ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظلُومٍ لَألقِيتُ حَبلَهَا عَلَي غَارِبِهَا وَ لَسَقَيتُ آخِرَهَا بِکَأسِ أوَّلِهَا وَ لألفَيتُم دُنيَاکُم هِذِهِ أزهَدَ عِندِي مِن عَفطَة عَنز؛ بدانيد سوگند به کسي که دانه را شکافت و جان را آفريد، که اگر انبوه آن جماعت نميبود، يا گردآمدن ياران، حجت را بر من تمام نميکرد و خدا از عالمان پيمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگي ستمکاران و گرسنگي مظلومان سکوت نکنند، افسار شتر خلافت را بر گردنش ميافکندم و رهايش ميکردم و در پايان با آن همان ميکردم که در آغاز کرده بودم. و ميديديد که دنياي شما در نزد من از عطسهي ماده بزي هم بي ارزشتر است». (شريف رضي، 1414 هـ، خطبه 3)
مفهومي که در اين عبارت نهفته است، از بين رفتن ظلم و ستم و برقراري عدل و عدالت در جامعه ميباشد که اميرمؤمنان (عليه السلام) از همان ابتدا که حکومت را بدست گرفتند اقدامات خود را براي اقامهي قسط و عدل شروع کردند و در حقيقت براي تحقق عدل در همهي مراتب، که مهمترين موضوع در راستاي تحقق آرمان مهدوي محسوب ميگردد، اقدامات منحصر به فردي را انجام دادند. تأکيد بر عدالت فردي و خانوادگي، تقسيم و توزيع عادلانه بيت المال، نهادينه کردن عدالت محوري در بين کارگزاران، از بين بردن قوانين ناعادلانهي خلفاي پيشين و عدالت در قضاوت از جمله اقدامات ايشان براي تحقق قسط و عدل محسوب ميگردد.
از مهمترين مقولاتي که در مورد آرمان مهدوي، توسط اهل بيان شده است، فراگير شدن قسط و عدل بر روي زمين توسط امام مهدي (عليه السلام) ميباشد. اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز در بسياري از احاديث به اين موضوع اشاره داشتهاند که بعد از ظهور، زمين از قسط و عدل آکنده خواهد شد. در روايتي اصبغ بن نباته ميگويد: بر علي (عليه السلام) وارد شدم و ديدم در انديشه فرو رفته و با انگشت بر زمين خطّ ميکشند، گفتم يا اميرمؤمنان چرا شما را انديشناک ميبينم و چرا بر زمين خط ميکشيد؟ آيا به زمين و خلافت در آن رغبتي داريد؟ فرمود: لا والله، نه به آن و نه به دنيا هيچ روزي رغبتي نداشته ام و ليکن در مولودي انديشه ميکنم که از سلالهي من و يازدهمين فرزند من است و در ادامه فرمودند:
«هُوَ المَهدِيُّ الَّذِي يَملَأ الأرضَ عَدلًا و قِسطاً کَمَا مِلِئَت جَوراً وَ ظُلما؛ او مهديّ است و زمين را از عدل و داد آکنده ميسازد همان گونه که از ظلم و جور آکنده شده باشد». (کليني، 1407 هـ 338/1)
حال سؤال در اين است که چه وجه اشتراکي بين اميرمؤمنان (عليه السلام) و امام مهدي (عليه السلام) وجود دارد که در هر دو، تاکيد زيادي بر موضوع عدل شده است؟ با نگاهي به تاريخ صدر اسلام ميتوان گفت: رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) پس از سالها تلاش و زحمت، جامعهي مسلمين را تا حدي که مورد رضاي خداوند بود، رشد دادند و ارزشهاي الهي را در جامعه مسلمين پابرجا ساختند. طبق برنامه الهي قرار بود جامعه، در ادامهي مسير خود بعد از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) تحت امامت و ولايت علي (عليه السلام) قرار گيرد تا مراحل رشد و ارتقاي خود را در درجات بالاتر طي نمايد. اما با انحرافي که در جريان امامت و ولايت بوجود آوردند، مسير جامعه منحرف شده و نه تنها در مسير خود حرکت نکرد، بلکه فرسنگها در خلاف مسير قدم برداشت به طوري که بعد از 25 سال، اميرمؤمنان (عليه السلام) با جامعهاي روبرو شد که به علت امارت غيرالهي و از خود ساختهي خلفاي پيشين، هيچ شباهتي با جامعهي الهي نداشت و بسياري از موضوعات از جايگاه حقيقي خود خارج شده و موانع زيادي در مسير رشد انسانها بوجود آمده بود. به همين دليل علي (عليه السلام) دو کار اساسي را انجام دادند: يکي آنکه عقب افتادگي جامعه را به سرعت جبران نموده و موانع و حجابهاي بوجود آمده براي رشد جامعه را از بين بردند و ديگر آنکه با امامت، ولايت و امارت الهي، هر چيز را در جاي خود بر صراط مستقيم قرار دادند تا از اين طريق جامعهي مسلمين را به درجات بالاتر رشد دهند. همان مفهومي را که خود در مورد عدل فرمودند: «العَدلُ يَضَعُ الأمُورَ مَوَاضِعَهَا؛ عدل امور را در جايگاه خودش قرار ميدهد». (شريف رضي، 1414 هـ (حکمت 437) در صحنهي عمل نيز به اجرا گذاشتند. همين موضوع نيز براي بشريت تا قبل از ظهور امام مهدي (عليه السلام) اتفاق خواهد افتاد که به خاطر دوري از هدايت الهي، زمين از ظلم و ستم آکنده خواهد شد و به همين دليل يکي از اهداف مهم امام مهدي برپا کردن قسط و عدل ميباشد که اولاً موانع و حجابها از بين رفته و ثانياً هر چيز در جايگاه حقيقي خود بر صراط مستقيم قرار بگيرد تا بعد از آن با ايجاد اين زمينههاي مساعد، انسانيت انسان و جايگاه حقيقي بشر به کاملترين وجه متجلي گردد.
3- شکوفايي عقلها
علي (عليه السلام) با سيرهي عملي خود، پوششهاي غليظ و غبارهاي نشسته و بر عقول مردم را که سالهاي سال بعد از رحلت رسول گرامي اسلام - صلي الله عليه و آله - در زمان خلفاي سه گانه، بر مردم عارض شده بود، به خوبي برطرف کردند تا عقول مردم شکوفا شده و به يک حيات معقول دست يابند. ايشان يکي از اهداف بعثت انبياء - عليهم السلام - را شکوفايي گنجينههاي پنهانِ عقول معرفي ميکنند (همان، خطبه 1) و هنگاميکه از رهبر قوم صحبت مينمايند يکي از صفات او را حرکت بر مسير عقل عنوان ميکنند (همان، خطبه 154) که اميرمؤمنان (عليه السلام) اين موضوع را در دوران حکومت خويش به منصهي ظهور رساندند. در اين راستا، علي (عليه السلام) در مورد اقدامات خود براي مردم فرمودند:
«أيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَد بِثَثتُ لَکُمُ المَواعِظِ الَّتِي وَعَظَ الأنبِيَاءُ بِهَا أمَمَهُم وَ أدَّيتُ إِلَيکُم مَا ادَّتِ الأوصياءُ أِلَي مَن بَعدَهُم؛اي مردم! من به شما اندرزهايي دادم که انبياء الهي امّتهاي خود را به آن اندرز دادند، وظيفهي خود را نسبت به شما انجام دادم آنچنان که جانشينان انبياء نسبت به مردمي که پس از آنان آمدند. انجام دادند». (همان، خطبه 182)
با توجه به اينکه حضرت، حرکت انبياء را در راستاي شکوفايي عقلها دانسته و خود نيز تصريح نمودهاند که آنچه انبياء به مردم اندرز داده و اوصياء ايشان انجام دادند، من نيز براي مردم انجام داده ام، پس ميتوان گفت ايشان براي شکوفايي عقول مردم اقدامات مؤثري انجام دادهاند. حکومت بر اساس حکمت و هدايت، دوري مديريت حاکم بر جامعه از هوا و هوس، بسط دادن ارزشهاي الهي در جامعه، مبارزه با جهل و ضلالت، تقويت علم و معرفت در جامعه، همه در راستاي از بين بردن موانع تربيت عقلاني بوده که توسط اميرمؤمنان (عليه السلام) به خوبي مورد اجرا قرار گرفت. در رابطه با امام مهدي (عليه السلام) نيز شکوفايي و کامل شدن عقولِ بندگان به حد کمال انجام خواهد شد به طوريکه از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است که فرمودند:
«إِذَا قَامَ قَائِمُنَا، وَضَعَ اللهُ يَدَهُ عَلي رُؤُوسِ العِبَادِ، فَجَمَع بِهَا عُقُولَهُم وَ کَمَلَت بِهِ أحلامُهُم؛ چون قائم ما قيام کند خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد پس عقولشان را جمع کند و در نتيجه خردشان کامل شود». (کليني، 1407 هـ / 25/1)
در اين حديث کامل کنندهي عقول، خداوند ميباشد که در احاديث ديگري به امام مهدي (عليه السلام) نسبت داده شده است. آنچه مهم است اينکه با ظهور امام، همهي موانع و آفات شکوفايي عقل از بين رفته و عقلي که با آن خداي رحمان عبادت شده و بهشت بدست ميآيد، به طور کامل ظاهر ميگردد، تا انسان، محصول تربيت عقلاني خود را در اين مرتبه از رشد، با برپايي سرزميني از زيباييها که جايگاه انسانيت انسان است، مشاهده کند. پس ميتوان گفت در سيرهي امام مهدي (عليه السلام) و اميرمؤمنان (عليه السلام) شکوفايي و کامل شدن عقول يکي از مهمترين امور بوده که از اين طريق بشريت به جايگاه اصلي خود نايل آيد.
4- افزايش علم و معرفت
يکياز موضوعات مهمي که علي (عليه السلام) به آن بها ميدادند، افزايش علم و معرفت و برطرف کردن جهل و ناداني از جامعه بود. به طوريکه هيچگاه از جهل مردم سوء استفاده نکرده و همواره سطح آگاهي و معرفت مردم را نسبت به موضوعات مختلف ارتقاء ميدادند. نگاهي به بيانات اميرمؤمنان (عليه السلام) تنها در کتاب نهج البلاغه بيانگر آن است که ايشان در حوزههاي مختلف از جمله مباحث اعتقادي، اخلاقي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، مديريتي و سياسي معارف عظيمي را در جامعه گسترش دادند تا از اين طريق جامعهاي پويا و مسلّح به علم و معرفت تشکيل شود که به سوي آيندهاي روشن حرکت کند. علي (عليه السلام) تعليم را يکي از وظايف زمامدار نسبت به مردم، معرفي مينمايد تا مردم از جهل خارج شوند (شريف رضي، 1414 هـ، خطبه 34) و سيرهي اميرمؤمنان (عليه السلام) خود بهترين گواه بر اين موضوع است. در ديدگاه علي (عليه السلام) معرفت براي فرد و جامعه عامل حرکت به سوي اهداف و مقاصد است. ايشان به کميل ميفرمايند:
«يَا کُمَيلُ مَا مِن حَرَکَة إِلَّا وَ أنتَ مُحتَاجٌ فِيهَا إِلَي مَعرِفَة؛ هيچ حرکتي واقع نميشود مگر اينکه تو در آن به معرفت نياز داري.» (ابن شعبه حراني، 1404 هـ، 171)
با توجه به اين عبارت ميتوان گفت در نگاه اميرمؤمنان (عليه السلام) اگر معرفتي نباشد حرکت صحيحي صورت نخواهد گرفت. هر کاري اگر بر اساس معرفت و آگاهي باشد به درستي به سرانجام ميرسد و نتايج مثبت خود را بر جاي خواهد گذاشت. اينکه بسياري از افراد در مسير حق، قدم بر نميدارند و در دوراهيهاي انتخاب، به درستي راه صحيح را گزينش نميکنند، همه از نداشتن معرفت است. با توجه به آنکه جامعه در حال حرکت به سوي آينده ميباشد و معرفت صحيح نسبت به آينده در برونرفت جامعه از سختيها و گمراهيها بسيار مؤثر است، به همين دليل اميرمؤمنان در افزايش و تقويت علم و معرفت جامعه نسبت به آينده بسيار تلاش ميکنند. بخشي از اين آينده مربوط به زمان نزديک به مردم آن زمان و بخشي ديگر مربوط به آيندهي ارزشي يعني زمان ظهور امام مهدي (عليه السلام) ميباشد که در هر دو حوزه اميرمؤمنان (عليه السلام) تبيينهاي دقيقي را مطرح نمودهاند. خبر از آيندهي افراد، آيندهي گروه هايي نظير خوارج و آيندهي شهرهايي چون کوفه، بصره در همين راستا معنا پيدا ميکند. موضوع افزايش علم و معرفت، در زمان امام مهدي (عليه السلام) به نقطهي اوج و کمال خود خواهد رسيد. به طوريکه بشريت بعد از ظهور امام مهدي (عليه السلام) و به برکت ايشان، به تمام ابواب علم تا آخرين درجه آن نايل خواهد آمد. امام صادق (عليه السلام) در اين رابطه ميفرمايند:
«العِلمُ سَبعَة وَ عِشرُونَ حَرفاً فَجَمِيعُ مَا جَاءَت بِهِ الرُّسُلُ حَرفَانِ فَلَم يَعرِفِ النَّاسُ حَتَّي اليَومِ غَيرَ الحَرفَينِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أخرَجَ الخَمسَة وَ العِشرِينَ حَرفاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَيهَا الحَرفَينِ حَتَّي يَبُثَّهَا سَبعَة وَ عشرِينَ حَرفاً؛ علم بيست و هفت حرف است. آنچه پيغمبران آوردهاند دو حرف است و مردم هم تا کنون بيش از آن دو حرف ندانستهاند، پس موقعي که قائم ما قيام ميکند 25 حرف ديگر را بيرون ميآورد و آن را در ميان مردم منتشر ميسازد و آن دو حرف را هم به آنها ضميمه نموده تا آنکه 27 حرف خواهد شد». (مجلسي، 1403 هـ، 336/52)
اين حديث به خوبي نشان ميدهد که تا قبل از ظهور امام مهدي (عليه السلام) با تمام تلاشها و اقدامات انبياء و اولياي الهي (عليهم السلام - تنها، قسمت ناچيزي از علم در بين مردم گسترش مييابد و بعد از ظهور است که تمام علم منتشر خواهد شد. در حقيقت ميتوان گفت در حکومت امام مهدي (عليه السلام) نيز، رشد و ارتقاي علم و معرفت بسيار مهم و اساسي بوده به طوريکه اين موضوع در حد کمال خود محقق خواهد شد. و امام مهدي (عليه السلام) جهت بالا بردن سطح علم و معرفت، موانع اساسي را از بين ميبرند. در واقع، وقتي عقول کامل ميگردد متناسبِ با آن، علم نيز تا حد کمال خود منتشر ميگردد چرا که ظرف و مظروف هر دو مهيا شده و با هم به کمال ميرسند تا از اين طريق، جايگاه حقيقي و قدر و منزلت بشر به خوبي شکوفا گردد.
5- اقامهي حدود الهي
يکي از اموري که اميرمؤمنان (عليه السلام) بسيار به آن پايبند بودند، حفظ حدود الهي بود که براي رسيدن به اهداف الهي و ولايت و امارت بر مردم هيچگاه از اين حدود تجاوز نکرده و در تمامِ مراحل زندگي، به حدود الهي پايبند بوده و در اين مسير نه تنها ذرهاي از ارزشهاي الهي کوتاه نيامدند، بلکه سعي داشتند تا حدود الهي در جامعه اقامه شده و همگان پايبند به آن باشند. هنگاميکه عدهاي از عدالت اميرمؤمنان (عليه السلام) در تقسيم عادلانه بيت المال ناراضي بوده و زبان به شکايت گشودند، ايشان در جواب فرمودند:
«أتَأمُرُونِّي أن أطلُبَ النَّصرَ بِالجَورِ فِيمَن وُلِّيتُ عَلَيهِ وَ اللهِ أطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أمَّ نَجمٌ فِي السَّمَاءِ نَجماً؛ آيا به من امر ميکنيد تا با ستم کردن در حق کساني که بر آنان ولايت دارم پيروزي بجويم؟! به خدا سوگند تا شب و روز ميآيد و ميرود، و ستاره به دنبال ستاره حرکت ميکند به چنين کاري نزديک نميگردم» (شريف رضي، 1414 هـ، خطبه 126)
اين رفتار حضرت به خوبي نشان ميدهد که ايشان به هيچ وجه نميخواستند براي رسيدن به پيروزي و جلب رضايت گروهي خاص، از حدود الهي تجاوز کرده و به افراد جامعه ستم کنند. پايبندي علي (عليه السلام) به حدود الهي حتي در مواجهه با دشمنان، به حدي بود که گروهي ظاهربين، معاويه را از اميرمؤمنان (عليه السلام) زيرکتر ميدانستند، در حاليکه معاويه به حدود و ارزشهاي الهي پايبند نبوده و براي رسيدن به پيروزي از هر وسيلهاي استفاده ميکرد. اميرمؤمنان (عليه السلام) اذعان ميدارد که: به خدا قسم، معاويه از من زيرکتر نيست زيرا او اهل خيانت و فجور است و اگر خيانت و بي وفايي، زشت نبود من از همه مردم زيرکتر بودم (شريف رضي، 1414 هـ، خطبه 200) و اين کلام، پايبندي اميرمؤمنان (عليه السلام) به حدود الهي را نشان ميدهد. اميرمؤمنان (عليه السلام) پايبندي به اين حدود و اقامهي آنرا به تمام کارگزاران و مديران خود نيز گوشزد کرده و اجراي حدود الهي را از آنها مطالبه ميکردند و اگر فردي از آنها در اجراي حدود الهي کوتاهي ميکرد از او بازخواست نموده و او را ارشاد ميکردند. اميرمؤمنان (عليه السلام) در نامهاي به کارگزاران خود که براي گرفتن ماليات، آنها را به شهرهاي مختلف فرستادند، حدود الهي را متذکر شده و فرمودند:
«وَ لَا تَصرِبُنَّ أحَداً سُوطاً لِمَکَانِ دِرهَمٍ وَ لَا تَمَسُّنَّ مَالَ أحَدٍ مِنَ النَّاسِ مُصَلٍّ وَ لَا مُعَاهَدٍ؛ و براي درهمي کسي را تازيانه مزنيد و دست به مال کسي مبريد، نمازگزار مباشد يا پيمان مسلمانان را عهده دار». (همان، نامه 51)
حضرت اجازه نميدهند که براي گرفتن ماليات به کسي تازيانه زده شود حتي اگر آن فرد غيرمسلمان بوده و در عهدي که با مسلمانان بسته است، پايبند باشد. اميرمؤمنان (عليه السلام) در انتهاي نامه، از کارگزاران ميخواهد که هر آنچه خداوند برايشان واجب کرده است، انجام دهند:
«وَ أبلُوا فِي سَبيلِ اللهِ مَا استَوجَبَ عَلَيکُم؛ و آنچه در راه خدا بر عهدهي شماست به جاي آريد». (همان)
همهي اين موارد نشان ميدهد که اميرمؤمنان (عليه السلام) در حفظ و اقامهي حدود الهي در همهي مراتب و سطوح، بسيار تلاش نمودند. تا جاييکه حتي ايشان پايبندي به حدود الهي را در رسيدن به هدف و آرمان، بسيار مؤثر ميدانند و در اين رابطه فرمودند:
«لَو حَفِظتُم حُدُودَ اللهِ سُبحَانَهُ لَعَجَّلَ لَکُم مِن فَضلِهِ المَوعُودِ؛ اگر حدود خداي سبحان را حفظ کنيد، خداوند از فضلش در آنچه وعده داده است، تعجيل ميفرمايد». (تميمي آمدي، 1366، 200)
پس حفظِ حدود الهي، فرد و جامعه را به اهداف و آرمانهايش که خداوند به آن وعده داده است، نزديکتر ميکند. يکي از مهمترين آرمان هايي که خداوند وعدهي آنرا داده، اموري است که بعد از ظهور امام مهدي (عليه السلام) محقق خواهد شد. (نک: نور/55) به يقين ميتوان گفت در اين موضوع دوران امارت و حکومت حضرت بي مثال است و از اين منظر و به خاطر پايبندي و اقامهي حدود الهي، زمينه سازترين حکومت براي تحقق آرمان مهدوي و وعدههاي الهي ميباشد. امام مهدي (عليه السلام) نيز که خود عامل تحقق وعدههاي الهي است، با حفظ و اقامهي حدود الهي در تحقق اين وعدهها تعجيل ميفرمايند. به طوريکه يکي از اقدامات اساسي در زمان ظهور، اقامهي حدود الهي است که امام صادق (عليه السلام) در حديثي با اشاره به برخي اقدامات امام مهدي (عليه السلام) فرمودند:
«وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللهِ وَ يَحکُمُ بِحُکمِ اللهِ عَزَّوجَل؛ و حدود الهي را اقامه ميکند و به حکم خداي عزوجل حکم ميکند». (صدوق، 1395 هـ، 156/1)
و درکلام ديگري وقتي از مشخصات دوران بعد از ظهور يادي کردند، فرمودند:
«وَ لَا يُعصَي اللهُ عَزَّوَ جَلَّ فِي أرضِهِ وَ يُقَامَ حُدُودُ اللهِ فِي خَلقِهِ؛ و در زمين، خداي تعالي معصيت نشود و حدود الهي در ميان خلق اقامه گردد». (همان، 647/2)
در زمان ظهور از آنجا که شرايط مهيا شده و همگان در انتظار اجراي حق و عدالت هستند، اين موضوع يعني اقامهي حدود الهي در تمام مراتب و درجات، توسط امام مهدي (عليه السلام) به بهترين وجه محقق خواهد شد.
6- تصلّب و پروانکردن در اجراي حق
اميرمؤمنان (عليه السلام) در اجراي حق واز بين بردن موانع رشدِ جامعه، هيچگاه دچار وحشت نشده و همواره در مسير هدايت، با قدرت و صلابت، اقدامات خود را در راستاي اصلاح امور انجام ميدادند. ايشان از همان صدر اسلام که در کنار پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بودند، در اجراي اوامر الهي، تصلب داشته و از کسي باکي نداشتند. در ماجراي سفر علي (عليه السلام) و سپاه اسلام به يمن و بازگشت ايشان به سمت مکه، همراه لشگر اسلام مقداري لباسهاي يمني بود که وقتي اميرمؤمنان (عليه السلام) در نزديکي مکه براي ديدار پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) رفتند، در بازگشت متوجه شدند که سپاهيان، لباسهاي يمني را که از بيت المال بود، به تن کردهاند، ايشان ناراحت شده و لباسها را از تن افراد بيرون کرده و در جاي خويش قرار دادند که اين عمل، براي سپاهيان سخت بوده و در مکه از اميرمؤمنان (عليه السلام) به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)- شکايتهاي زيادي کردند. پيامبر (صلي الله عليه و آله) نيز در جواب آنها فرمودند:
«ارفَعُوا ألسِنَتَکُم عَن عَلِيِ أبِي طَالِبٍ فَإِنَّهُ خَشِنٌ فِي ذَاتِ اللهِ عَزَّوَ جَلَّ غَيرُ مُدَاهِنٍ فِي دِينِه؛ زبانهاي خود را از شکايت علي بن ابي طالب کوتاه کنيد زيرا که او دربارهي خدا - و آنچه مربوط به خدا است - سختگير است، و در بارهي دين، اهل سازش و ناديده گيري نيست». (مفيد، 1413 هـ، 173/1)
اين کلام حضرت به خوبي نشان ميدهد که اميرمؤمنان (عليه السلام) در دين خدا و اجراي حق، محکم و استوار بوده و از هيچ چيزي ترس و وحشت نداشتند. امير مؤمنان (عليه السلام) بارها اين موضوع را در بيان و عمل براي مردم به اثبات رساندند. ايشان در نامهاي که به مردم مصر نوشتند، خود را اين گونه معرفي کردند:
«إِنِّي وَاللهِ لَوْ لَقِيتُهُمْ وَاحِداً وَهُمْ طِلاَعُ الْأَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَيْتُ وَلاَ اسْتَوْحَشْتُ وَإِنِّي مِنْ ضَلاَلِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ وَالْهُدَي الَّذِي أَنَا عَلَيْهِ لَعَلي بَصِيرَة مِنْ نَفْسِي وَيَقِينٍ مِنْ رَبِّي؛ به خدا سوگند اگر تنها با ايشان روبرو شوم و آنها همه روي زمين را پر کرده باشند باک نداشته و نميهراسم، و من دربارهي گمراهي آنان که در آن گرفتارند و هدايت و رستگاري که خود بر آن هستم از جانب خويش بينا و از جانب پروردگارم يقين و باور دارم». (شريف رضي، 1414 هـ، نامه 62)
و همانطور که خود به خاطر تنهايي در برابر ظلم و ستم، هيچگاه دچار ترس و وحشت نشدند، به مردم سفارش کردند که در راه هدايت از کمي افراد، وحشت نکنند (همان، خطبه 201) و اين صفت و رفتاري بود که علي (عليه السلام) در جامعه و به خصوص در بين ياران خود گسترش داده بودند.
از آنجا که ارادهي خداوند بر آن تعلق گرفته است که بعد از ظهورِ امام مهدي (عليه السلام) عدل و قسط جايگزين ظلم و جور شود و شرّ و بدي از ميان رود، لذا امام مهدي (عليه السلام) در اجراي حق و از بين بمردن تمام مظاهر ظلم و ستم با استواري و صلابت به پيش خواهند رفت و علي رغم اينکه بسياري از انسانها بر اين رفتار و سيرهي او اشکال ميگيرند، اما او و يارانش در اجراي حق و عدالت و رهايي انسانها از هر گونه زشتي و ناجوري، از نکوهش ملامت گران ذرّهاي هراس نخواهند داشت. امام مهدي (عليه السلام) بعد از هدايت و اتمام حجت و نيز روشنگريهاي کافي، در برابر کسانيکه که حق را قبول نکرده و مانعي براي تحقق حق و عدل هستند، به شدت رفتار ميکند و ديگر توبه از آنها برداشته شده و بايد از مسير اجراي حق حذف گردند. در اين رابطه از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است که فرمودند:
«يَقُومُ القَائِمُ بِأمرٍ جَدِيدٍ وَ کِتَابِ جَدِيدٍ وَ قَضَاءٍ جَدِيدٍ عَلَي العَرَبِ شَدِيدٌ لَيسَ شَأنُهُ إِلَّا السَّيفَ لا يَستَتِيبُ أحَداً وَ لاَ يأخُذُهُ فِي اللهِ لَومَة لَائِم؛ قائم به امري جديد و کتابي جديد و قضائي جديد قيام کند. بر عرب سخت خواهد گرفت به جز شمشير کاري نخواهد داشت؛ نه توبهي کسي را ميپذيرد و نه در اجراي امر خداوند از ملامت کسي باک دارد». (نعماني، 1397 هـ، 233)
و اميرمؤمنان (عليه السلام) هنگاميکه از حجج الهي ياد کرده و اشتياق خود را براي ديدن آنها بيان ميدارد، يکي از صفات ايشان را، اُنس گرفتن نسبت به چيزهايي که جاهلان از آن وحشت دارند، معرفي ميکند: «وَ أنِسُوا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجَاهِلُون.» (شريف رضي، 1414 هـ، حکمت 147) و امام مهدي (عليه السلام) يکي از مصاديق اين حجج الهي است که در تحقق حق و ابطال باطل وحشتي نداشته و امر خداوند را اقامه خواهند کرد، در صورتي که جاهلانِ به امر خداوند، از اين امور وحشت کرده و ملامت ديگران، آنانرا از ادامهي مسير و همراهي با امام مهدي (عليه السلام) باز ميدارد.
7- جنگ بر اساس تأويل قرآن
رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) در طول 23 سال، براي تنزيل قرآن زحمت کشيدند تا قرآن در مرتبهي تنزيلِ آيات از تحريف مصون بماند. اما آيات قرآن علاوه بر ظاهر و وجه تنزيل، داراي باطن و وجه تأويل نيز ميباشد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) حفظ جبههي تأويل قرآن را به اميرمؤمنان (عليه السلام) نسبت ميدهند:
«إِنَّ مِنکُم مَن يُقَاتِلُ عَلَي تَأوِيلِ القُرآنِ کَمَا قَاتَلتُ عَلَي تَنزِيلِهِ وَ هُوَ عَلِيُّ بنُ أبِي طَالِبٍ (عليه السلام)؛ همانا از ميان شما کسي است که براي تأويل قرآن جنگ ميکند، همانطور که من براي تنزيل قرآن جنگ کردم و او علي بين ابيطالب (عليه السلام) است». (مجلسي، 1403 هـ، 96/89).
سختيها و دشواريهاي اميرمؤمنان (عليه السلام) به خاطر تأويل آيات قرآن بود که بسياري از مسلمانان که تنها در جبههي تنزيل قرآن با رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) همراهي کرده بودند، از درک اين صحنهي جديد عاجز بوده و موانع زيادي براي اميرمؤمنان (عليه السلام) ايجاد ميکردند و اين موضوع خود را در فتنهي ناکثين، قاسطين و مارقين به خوبي نشان داد. از آنجا که اميرمؤمنان (عليه السلام) مقام تأويل آيات قرآن را از خداوند و به واسطه پيامبر (صلي الله عليه و آله) دريافت کرده بود (همان، 92)، در اين صحنهها و جنگها به خوبي حاضر شده و الگوي کامل و دقيقي براي حفظ اين جبهه، براي تمام بشريت ترسيم کردند.
موضوع جبههي تأويل قرآن براي امام مهدي (عليه السلام) نيز، توسط رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) مطرح شده است. ايشان وقتي براي عمار ياسر از آينده، اخباري را عنوان کردند به امام مهدي (عليه السلام) نيز اشاره کرده و فرمودند:
«فَإِذَا کَانَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ يَخرُجَ فَيَملَأ الدُّنيَا قِسطاً وَ عَدلاً وَ يُقَاتِلُ عَلَي التَّأوِيلِ کَمَا قَاتَلتُ عَلَي التَّنزِيل؛ هنگاني که آخرالزمان فرا ميرسد او خروج ميکند و دنيا را از قسط و عدل پر ميکند و همانطور که من براي تنزيل جنگ کردم، او براي تأويل جنگ ميکند». (مجلسي، 1403 هـ، 327/36)
پس اين شباهت ميان علي (عليه السلام) و امام مهدي (عليه السلام) وجود دارد که هر دوي اين بزرگواران براي تأويل قرآن جنگ ميکنند. از اين همانندي ميتوان الگوها، رفتارها و مسير عبور از سختيها و دشوارها را از سيرهي عملي اميرمؤمنان (عليه السلام) فراگرفت و براي آينده و آخرالزمان و عبور از شدايد و فتنههاي دوران قبل از ظهور بکار برد. به عنوان نمونه ميتوان به جنگ صفين اشاره کرد که در جبههي حق، اميرمؤمنان (عليه السلام) به عنوان امام و در جبههي باطل، معاويه از نسل ابوسفيان، قرار داشت. جبههي باطل براي فريب مردم قرآن را بر سر نيزه قرار داد تا عدهاي فريب ظاهر را خورده و جبههي تأويل قرآن را فراموش کنند که بايد در اين جبهه با علي (عليه السلام) که عالِم به تأويل قرآن است، همراه شوند. شبيه اين موضوع در آخرالزمان نيز به وقوع خواهد پيوست به طوريکه در فتنهي سفياني، در جبههي باطل، سفياني از نسل ابوسفيان و در جبههي حق، امام مهدي (عليه السلام) و يا فرماندهي ايشان قرار دارد. و جالب آنکه لشگر سفياني براي فريب مردم، پرچم سبز و صليبي از طلا به همراه دارد. (همان، 82/53) چس اگر از سيرهي عملي اميرمؤمنان (عليه السلام) الگو بگيريم در صحنههاي مشابه ميتوان به سلامت عبور کرد.
مورد ديگر آنکه مسلمانان تا قبل از فتنهي جمل، هيچ تجربهاي براي جنگ داخلي و جنگ بين دو گروه مسلمان نداشتند و با شروع فتنهي جمل، اميرمؤمنان (عليه السلام) براي اولين بار صحنهي جنگ بين اهل قبله و فتنهي داخلي را تبيين کردند و راهکارهايي مفيد براي برونرفت از اين فتنه به مردم تعليم دادند. ايشان قبل از جنگ جمل در خطبهاي که براي مردم ايراد کردند، در مورد شرايط جديد و نحوهي عبور از آن فرمودند:
«قَد فُتِحَ بَابُ الحَربِ بَينَکُم وَ بَينَ أهلِ القِبلَة وَ لَا يَحمِلُ هَذَا العَلَمَ إِلَّا أهلُ البَصَرِ وَ الصَّبرِ وَ العِلمِ بِمَوَاضِعِ الحَقِّ فَامضَوا لِمَا تُؤمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِندَ مَا تُنهَونَ عَنهُ و لَا تَعجَلُوا فِي أمرٍ حَتَّي تَتَبَيَّنُوا فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أمرٍ تُنکِرُونَهُ غِيَراً؛ جنگ ميان شما و اهل قبله آغاز شده است و اين پرچم را حمل نتواند کرد، مگر کسي که بينا و شکيبا باشد و جاي حق را بشناسد. به هر چه به آن مأمور شده ايد، عمل کنيد و از هر چه شما را نهي کردهاند، دست بداريد. در کاري شتاب مکنيد، مگر آن گاه، که به حقيقت آن آگاه گرديد. بسا شما کاري را ناخوش داريد و رأي ما در آن چيز ديگر باشد». (شريف رضي، 1404 هـ، خطبه 173)
حضرت در اين عبارت با اشاره به شروع جنگ بين اهل قبله، رفتارها و راهکارهايي را جهت تحمّل اين صحنه و عبورِ به سلامت از آن را مطرح ميفرمايند. اينکه کسي ميتواند از اين صحنه، سرافراز بيرون بيايد که اهل بصيرت و صبر باشد، به جايگاههاي حق، علم داشته باشد، به امر ونهي امام و ولي خود، جامهي عمل بپوشاند و تا امري برايش تبيين نشده است در آن عجله نکند و اينگونه اميرمؤمنان (عليه السلام) جامعه را براي مواجهه با شدايد و سختيها و شرايط جديد آشنا کرده و مسير عبور از آنها را به خوبي تبيين کردند.
اين تبيينها و رفتارها و در مجموع، سيرهي اميرمؤمنان (عليه السلام) در جبههي تاويل قرآن که جبههي سخت و دشواري بوده و در آخرالزمان نيز براي امام مهدي (عليه السلام) همين جبهه قرار داده ميشود، ميتواند الگوي بسيار کاربردي براي حال و آينده و به خصوص شدايد و سختيهاي آخرالزمان باشد.
8- روشنگري در بستر آزادفکري
از آنجا که حکومت اميرمؤمنان (عليه السلام) يک حکومت جهاني و از نظر وسعت، نيمي از جهان معمور آن عصر را شامل ميشد، لذا علي (عليه السلام) در مواجهه با افکار، عقايد، مکاتب و مذاهب مختلف سيرهي خاصي داشتند به گونهاي که خود، شرايطي را مهيا ميساختند تا افکار متفاوت بيان گردد و از اين طريق مردم آنها را همانگونه که هستند، بشناسند و اما نکتهي بسيار مهم آن است که ايشان به خوبي اين فضا را مديريت کرده و مردم را در ميان افکار و نظرات مختلف رها نميساختند و همواره مسير صحيح و درست را به آنها نشان داده و روشنگري، راهنمايي و مسيرنمايي را به بهترين صورت انجام ميدادند. چرا که مردم در ميان انبوهي از افکار و نظرات مختلف قرار گرفته و تفکر صحيح و راه حق به آنها نشان داده نشود دچار اشتباه و خطا خواهند شد.
در جريان قاسطين و ناکثين و به خصوص مارقين، روشنگريهاي اميرمؤمنان (عليه السلام) بسياري از مردم را به راه راست کشانده و از انحراف بازداشت. در مورد تفکرانحرافي خوارج، سيرهي علي (عليه السلام) به گونهاي بود که در ابتدا به سعهي صدر و در کمال ادب با آنها رفتار کرد تا جايي که به حضرت اهانت کرده و گاهي در بين سخنراني، سخن ايشان را قطع کرده و شعار ميدادند و يا با آيات قرآن به ايشان طعنه ميزدند و امام هم در کمال خونسردي جواب آنها را ميدادند. در ماجرايي که اميرمؤمنان (عليه السلام) در مورد نگاه به نامحرم گروهي را ارشاد نمودند، يکي از خوارج به حضرت اهانت کرده و گفت: خدا اين کافر را بکشد که چه نيک ميفهمد: «قَاتَلَهُ الله، کَافِراً مَا أفقَهَهُ» مردم برخاستند تا او را بکشند که امام فرمود: «رُوَيداً إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ، أو عَفوٌ عَن ذَنبٍ»؛ آرام بگيريد، دشنام را با دشنام پاسخ بايد داد و يا بايد از گناهش گذشت. (همان، حکمت 420) در مراحل بعدي اميرمؤمنان (عليه السلام) بارها جهت روشنگري و هدايت خوارج با آنها بحث کرده (همان، خطبه 122 و 125 و 127) و حتي افرادي را مانند ابن عباس براي اين کار مأمور ميکردند (همان، نامه 77) به همين دليل بسياري از خوارج، بيدار شده و به راه راست هدايت شدند. و در نهايت، آنان که بر روي اميرمؤمنان (عليه السلام) شمشير کشيدند، حضرت نيز براي دفع خطر آنان با آنها جنگ کردند و در پايان نيز به مردم فرمودند بعد از من خوارج را نکشيد زيرا آنها در جستجوي حق هستند وليکن اشتباه کردهاند و تا دست به شمشير نبردهاند، بايد آنها را با تبيين و روشنگري به اشتباهشان آگاه کرد:
«لَا تُقَاتِلُوا الخَوارِجَ بَعدِي فَلَيسَ مَن طَلَبَ الحَقَّ فَأخطَأهُ کَمَن طَلَبَ البَاطِلَ فَأدرَکَهُ؛ پس از من خوارج را مکشيد. زيرا کسي که خواستار حق بوده و به طلب آن برخاسته و به خطا رفته، همانند کسي نيست که به طلب باطل برخيزد و به آن دست يابد». (همان، خطبه 61)
در مورد حکومت امام مهدي (عليه السلام) نيز از آنجا که حکومت ايشان جهاني بوده و تمام بشريت را شامل خواهد شد لذا با افکار، عقايد و مذاهب مختلف روبرو خواهند بود که امام مهدي (عليه السلام) به خوبي دين حق و صراط مستقيم را تبيين مينمايند تا تمام پاک طينتان عالم، علي رغم اينکه چه دين و آييني دارند، به دين حق که همان اسلام حقيقي و دين مرضي خداوند است، گراييده و تسليم حق گردند. آنچه از آيات قرآن و روايات مشخص است آنکه بسياري از اديان ديگر از جمله مسيحي و يهودي به او ايمان خواهند آورد و در عوض افرادي که به ظاهر فکر ميکردند در جبهه حق هستند، از او دور خواهند شد، به طوريکه در نهايت، بعد از تمام تبيينها و روشنگري ها، جنگ امام مهدي (عليه السلام) صرفاً، نه با يهوديان است و نه با مسيحيان، بلکه جنگ ايشان با باطل است و هر آنکس که در جبههي باطل قرار دارد. در اين رابطه حديثي از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمودند:
«إِذَا خَرَجَ القَائِمُ عليه السّلام خَرَجَ مِن هَذَا الأمرِ مَن کَانَ يَرَي أنَّهُ مِن أهلِهِ وَ دَخَلَ فِيهِ شِبهُ عَبَدَة الشَّمسِ وَ القَمَر؛ هنگامي که قائم (عليه السّلام) خروج کند کسي که خود را از اهل اين امر ميپنداشته از اين امر خارج خواهد شد و افرادي که همانند خورشيد پرستان و ماه پرستان هستند، داخل در آن ميگردند». (نعماني، 1397 هـ، 317)
پس ميتوان گفت بسياري از انسانها که بر اساس فطرت خود به دنبال حق هستند، بعد از مشخص شدن حقيقت به آن روي آورده و تسليم حق خواهند شد. بعد از ظهور، زمين و هر آنچه در آن است با نور امام مهدي (عليه السلام) نوراني شده و حقايق براي کسانيکه پاک طينت هستند به خوبي مشخص خواهد شد و در اين شرايط با پذيرش دين حق به جبهه حق ملحق خواهند گشت و کسانيکه بعد از ظهور حق، آگاهانه در برابر آن ايستاده و ممانعت ايجاد ميکنند حضرت در برابر آنها با شدت و قدرت برخورد مينمايد.
نتايج
1- ميتوان بخش عمدهاي از مباني علمي و نظري مربوط به مهدويت و آرمان مهدوي را بر اساس بيانات اميرمؤمنان (عليه السلام) پايه ريزي و بنيان نهاد. مهدويت، موضوعي است که بايد از طريق قرآن و عترت تبيين گردد در غير اينصورت پيرايهها و انحرافات، به مرور زمان دامنگير اين انديشهي زلال خواهد شد، پس ميتوان با تفقه و تفکر عميق در احاديث امير مؤمنان (عليه السلام) پيرامون مهدويت، براي رسيدن به يک مباني متقن مهدوي و انديشه زلال مهدويت اقدامات مؤثري انجام داد.
2- علي (عليه السلام) سهم زيادي در تحقق آرمان مهدوي داشته است و اقدامات عملي اميرمؤمنان (عليه السلام) در مورد مهدويت که در قالب سيرهي ايشان مورد بررسي ميباشد، براي الگوگيري و تبيينهاي رفتاري، بسيار کاربردي ميباشد. ميتوان در حوزههاي مختلف از جمله فردي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي و مديريتي، سيرهي اميرمؤمنان (عليه السلام) را مورد بررسي قرار داد و از شباهتهاي سيرهي ايشان با سيرهي مهدوي، يک الگوي مناسب و همه جانبه براي تحقق آرمان مهدوي بدست آورد. در حقيقت بيانات و سيرهي عملي اميرمؤمنان (عليه السلام) محدود به زمان ايشان نبوده و علاوه بر زمان خود، آينده را نيز مورد توجه داشتهاند و با زندگي، خود مسيري را به بشريت نشان دادهاند که حرکت در اين مسير، حال و آيندهاي روشن به ارمغان خواهد آورد.
پينوشتها:
1. استاد دانشگاه تهران؛ pahlevan@ut.ac.ir.
2. کارشناس ارشد علوم حديث، گرايش نهج البلاغه foroozanmehr@chmail.ir.
3. «بَقِيَّتُ اللهِ خَيرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِين» هود / 86).
منابع تحقيق :
- قرآن کريم.
- ابن أبي الحديد، عبدالحميد بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، مکتبة آية الله المرعشي النجفي، 1404 هـ .
- ابن شعبه حراني، حسن بن علي، تحف العقول عن آل الرسول، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، جامعه مدرسين، چاپ دوم، 1404 هـ .
- ايراني، حسين، منجي موعود از منظر نهج البلاغه، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ دوم، 1386 ش.
- بحراني، سيد هاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه بعثه، 1374 ش.
- بحراني، کمال الدين ميثم بن علي بن ميثم، شرح نهج البلاغه، بي جا، دفتر نشر الکتاب، 1362 ش.
- ـــــــــــ ، شرح نهج البلاغه، ترجمه قربانعلي محمدي مقدم و علي اصغر نوايي يحيي زاده، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، 1375ش.
- تميمي آمدي، عبدالواحد، تصنيف غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1366 ش.
- حرّ عاملي، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1425 هـ
- ذوالفقارزاده، محمدمهدي، درآمدي بر مديريت صالحين، تهران، دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، 1388ش.
- شريف رضي، محمدبن حسين، نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، قم، نشر هجرت. 1414 هـ.
- ــــــــــــــــ ، نهج البلاغه، ترجمة سيد جعفر شهيدي، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهاردهم. 1378ش.
- ــــــــــــــ ، نهج البلاغه، ترجمة عبدالمحمد آيتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سوم، 1378ش
- شوشتري، محمدتقي، بهج الصباغة في شرح نهج البلاغه، تهران، مؤسسه انتشارات اميرکبير. 1376ش
- صدوق، محمدبن علي، التوحيد، تحقيق هاشم حسيني، قم، جامعة مدرسين، 1398 هـ
- ـــــــــــــ ، کمال الدين و تمام النعمة، تحقيق علي اکبر غفاري، تهران، دارالکتب الاسلامية، چاپ دوم. 1395 هـ .
- طبرسي، احمد بن علي، الإحتجاج علي أهل اللجاج، تحقيق محمد باقر خرسان، مشهد، نشر مرتضي. 1403 هـ .
- فلسفيان، عبدالمجيد، علي (عليه السلام) و پايان تاريخ، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ سوم. 1384 ش.
- کليني، محمدبن يعقوب بن اسحاق، الکافي، تحقيق علي اکبر غفاري و محمد آخوندي، تهران، دار الکتب الإسلامية، چاپ چهارم. 1407 هـ .
- مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، چاپ دوم، بيروت، دار إحياء التراث العربي. 1403 هـ .
- محمّدي، سيد کاظم، محمد دشتي، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، قم، نشر امام علي، چاپ دوم 1369 ش.
- مفيد، محمدبن محمد بن نعمان، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، تحقيق مؤسسة آل البيت، قم، دارالمفيد 1413 هـ .
- نعماني، محمدبن ابراهيم، الغيبة، تحقيق علي اکبر غفاري، تهران، مکتبة الصدوق، 1397 هـ .
- هاشمي خوئي، حبيب الله، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغه، تحقيق سيد ابراهيم ميانجي، تهران، مکتبة الاسلامية، چاپ چهارم، 1358 ش.
منبع مقاله :
فصلنامه پژوهشهاي نهج البلاغه علمي - پژوهشي شماره 36 سال دهم بهار 1392